همه برای مرگ توکیو عزادارند. سرجیو با مشت به آینه داخل حمام می زند و تمام درد را بیرون می دهد. سرجیو در حالی که همچنان عصبانیت خود را بر روی تکه های شیشه که روی زمین افتاده اند، فریاد می زند. بنیامین صدای حمام را می شنود. با عجله به سمت در می رود و از سرجیو التماس می کند که در را باز کند.